محصول جدید Oppo و کسب عنوان باریک ترین تلفن همراه جهان
داستان رقابت کمترین ضخامت در دنیای موبایل، چیزی شبیه تلاش شرکت های اتومبیل سازی برای ثبت سرعت ۰ تا ۱۰۰ در ثانیه کمتر است. شاید میزان ضخامت یک اسمارت فون، تاثیر چندانی در کاربرد آن و نحوه استفاده کاربر نداشته باشد، اما نشانه ای از قدرت و توانایی فنی شرکت سازنده است. اگر به خاطر داشته باشید، در CES 2012 به معرفی نازک ترین تلفن همراه جهان توسط Huawei با نام Ascend P1 S اشاره کرده و گفتیم که تنها به دلیل 0.02 اینچ ضخامت کمتر، توانسته این عنوان را از چنگ موتورولا RAZR در آورد.
خب، مثل اینکه حالا قرار است محصول جدید شرکت چینی Oppo با ضخامت 6.65 میلیمتری، تنها به خاطر 0.03 میلیمتر ضخامت کمتر نسبت به موبایل شرکت Huawei، این عنوان را از آن خود کند. البته Huawei تا زمان معرفی رسمی اسمارت فون جدید Oppo، لازم نیست نگران عنوان خود باشد. زیرا هنوز اطلاعات مان از این گوشی بسیار کم و در حد همین عکس هایی است که به بیرون درز کرده است.
اکنون به جز ضخامت بسیار کم، تنها می توانیم بگوییم که این موبایل هوشمند بدنه ای فلزی داشته و دارای سه دکمه لمسی در پایین است. همچنین با توجه به سه پین قرار گرفته در کنار آن، احتمالا از نوعی داک ویژه برای شارژ و شاید ارتباط با دیگر ابزار بهره می برد.
منبع : نارنجی

Create Your Badge


خدای عزیز!
به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟
خدای عزیز!
شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.
خدای عزیز!
اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفشهای جدیدم رو بهت نشون میدم.
خدای عزیز!
شرط میبندم خیلی برایت سخت است که همه آدمهای روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمیتوانم همچین کاری کنم.
خدای عزیز!
در مدرسه به ما گفتهاند که تو چکار میکنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام میدهد؟

Create Your Badge


مولانا جلاالدین محمد بلخی
مولانا و خانواده او
مولانا جلال الدين محمد مولوي در سال 604 روز ششم ريبع الاول هجري قمري متولد شد.هر چند او در اثر خود فيه مافيه اشاره به زمان پيش تري مي کند ؛ يعني در مقام شاهدي عيني از محاصره و فتح سمرقند به دست خوارزمشاه سخن مي گويد .در شهر بلخ زادگاه او بود و خانه آنها مثل يک معبد کهنه آکنده از روح ،انباشته از فرشته سر شار از تقدس بود .کودک خاندان خطيبان محمد نام داشت اما در خانه با محبت و علاقه اي آميخته به تکريم و اعتقاد او را جلال الدين مي خواندند –جلال الدين محمد .پدرش بهاء ولد که يک خطيب بزرگ بلخ ويک واعظ و مدرس پر آوازه بود از روي دوستي و بزرگي او را ((خداوندگار)) مي خواند خداوندگار براي او همه اميدها و تمام آرزوهايش را تجسم مي داد .با آنکه از يک زن ديگر ـدختر قاضي شرف – پسري بزرگتر به نام حسين داشت ،به اين کودک نو رسيده که مادرش مومنه خاتون از خاندان فقيهان وسادات سرخس بود ـ ودر خانه بي بي علوي نام داشت- به چشم ديگري مي ديد.خداوندگار خردسال براي بهاءولد که در اين سالها از تمام دردهاي کلانسالي رنج مي برد عبارت از تجسم جميع شاديها و آرزوها بود .ساير اهل خانه هم مثل خطيب سالخورده بلخ ،به اين کودک هشيار ،انديشه ور و نرم و نزار با ديده علاقه مي نگريستند .حتي خاتون مهيمنه مادربهاء ولد که در خانه ((مامي)) خوانده مي شد و زني تند خوي،بد زبان وناسازگار بود ،در مورد اين نواده خردسال نازک اندام و خوش زبان نفرت وکينه اي که نسبت به مادر او داشت از ياد مي برد. شوق پرواز در ماوراي ابرها از نخستين سالهاي کودکي در خاطر اين کودک خاندان خطيبان شکفته بود .عروج روحاني او از همان سالهاي کودکي آغاز شد –از پرواز در دنياي فرشته ها ،دنياي ارواح ،و دنياي ستاره ها که سالهاي کودکي او را گرم وشاداب و پر جاذبه مي کرد . در آن سالها رؤياهايي که جان کودک را تا آستانه عرش خدا عروج مي داد ،چشمهاي کنجکاوش را در نوري وصف ناپذير که اندام اثيري فرشتگان را در هاله خيره کننده اي غرق مي کرد مي گشود .بر روي درختهاي در شکوفه نشسته خانه فرشته ها را به صورت گلهاي خندان مي ديد . در پرواز پروانه هاي بي آرام که بر فراز سبزه هاي مواج باغچه يکديگر را دنبال مي کردند آنچه را بزرگترها در خانه به نام روح مي خواندند به صورت ستاره هاي از آسمان چکيده مي يافت .فرشته ها ،که از ستاره ها پائين مي مدند با روحها که در اطراف خانه بودند از بام خانه به آسمان بالا مي رفتند طي روزها وشبها با نجوايي که در گوش او مي کردند او را براي سرنوشت عالي خويش ،پرواز به آسمانها ،آماده مي کردند –پرواز به سوي خدا .
موقعيت خانواده و اجتماع در زمان رشد مولانا
-پدر مولانا بهاء ولد پسر حسين خطيبي در سال (546) يا (542)هجري قمري در بلخ خراسان آنزمان متولد شد.خانواده اي مورد توجه خاص و عام و نه بي بهره از مال و منال و همه شرايط مهياي ساختن انساني متعالي .کودکي را پشت سر مي گذارد و در هنگامه بلوغ انواع علوم و حکم را فرا مي گيرد .محمد بن حسين بهاء الدين ولد ملقب به سلطان العلما (متولد حدود 542ق/1148ميا کمي دير تر )از متکلمان الهي به نام بود . بنا به روايت نوه اش ؛شخص پيامبر (ص)اين اقب را در خوابي که همه عالمان بلخ در يک شب ديده بودند ؛به وي اعطا کرده است .بهاء الدين عارف بود و بنا بر برخي روايات ؛او از نظر روحاني به مکتب احمد غزالي (ف.520ق/1126م)وابسته است .با اين حال نمي توان قضاوت کرد که عشق لطيف عرفاني ؛ آن گونه که احمد غزالي در سوانح خود شرح مي دهد ؛چه اندازه بر بهاءالدين و از طريق او بر شکل گيري روحاني فرزندش جلال الدين تاثير داشتهاست .اگر عقيده افلاکي در باره فتوايي بهاء الدين ولد که: زناءالعيون النظر صحت داشته باشد ؛ مشکل است که انتساب او به مکتب عشق عارفانه غزالي را باور کرد حال آنکه وابستگي نزديک او به مکتب نجم الدين کبري ؛موسس طريقه کبرويه به حقيقت نزديکتر است .بعضي مدعي شده اند که خانواده پدري بهاءالدين از احفاد ابو بکر ؛خليفه اول اسلام هستند .اين ادعا چه حقيقت داشته باشد و چه نداشته باشد درباره پيشينه قومي اين خانواده هيچ اطلاع مسلمي در دست نيست .نيز گفته شده که زوجه بهاءالدين ؛از خاندان خوارزمشاهيان بوده است که در ولايات خاوري حدود سال 3-472ق/1080م حکومت خود را پايه گذاري کردند ولي اين داستان را هم مي توان جعلي دانست و رد کرد .او با فردوس خاتون ازدواج مي کند ،که برخي به علت اشکال زماني در اين ازدواج شک نموده اند .
او براي دومين بار به گفته اي ازدواج مي کند .همسر او بي بي علوي يا مومنه خاتون است که او را از خاندان فقيهان و سادات سرخسي مي دانند .
از اين بانو ،علاو الدين محمد در سال 602 و جلال الدين محمد در سال 604 روز ششم ريبع الاول هجري قمري متولد شدند.بهاء الدين از جهت معيشت در زحمت نبود خالنه اجدادي و ملک ومکنت داشت .در خانه خود در صحبت دوزن که به هر دو عشق مي ورزيد ودر صحبت مادرش((مامي))و فرزندان از آسايش نسبي بر خورداربود ذکر نام الله دايم بر زبانش بود وياد الله به ندرت از خاطرش محو مي شد با طلوع مولانا برادرش حسين و خواهرانش که به زاد از وي بزرگتر بودند در خانواده تدريجاً در سايه افتادندوبعدها در بيرون از خانواده هم نام وياد آنها فراموش شد .جلال که بر وفق آنچه بعدها از افواه مريدان پدرش نقل ميشد ؛ از جانب پدر نژادش به ابوبکر صديق خليفه رسول خدا مي رسيد و از جانب مادر به اهل بيت پيامبر نسب ميرسانيد .
پدر مولانا:
پدرش محمدبن حسين خطيبي معروف به بهاءالدين ولدبلخي وملقب به سلطانالعلماءاست که ازبزرگان صوفيه بود و به روايت افلاکي احمد دده در مناقبالعارفين، سلسله او در تصوف به امام احمدغزالي ميپيوست و مردم بلخ به وي اعتقادي بسيار داشتند و بر اثر همين اقبال مردم به او بود که محسود و مبغوض سلطان محمد خوارزمشاه شد.
گويند سبب عمده وحشت خوارزمشاه ازاوآن بودکه بهاءالدين ولدهمواره برمنبربه حکيمان وفيلسوفان دشنام ميداد و آنان را بدعتگذار ميخواند.
گفتههاي اوبر سر منبر بر امام فخرالدين رازي که سرآمد حکيمان آن روزگار و استاد خوارزمشاه نيز بود گران آمد و پادشاه را به دشمني با وي برانگيخت.
بهاءالدين ولد از خصومت پادشاه خود را در خطر ديدو براي رهانيدن خويش از آن مهلکه به جلاء وطن تن در داد و سوگندخوردکه تا آن پادشاه برتخت سلطنت نشسته است بدان شهر باز نگردد. گويندهنگاميکه اوزادگاه خود شهر بلخ را ترک ميکرد از عمر پسر کوچکش جلالالدين بيش از پنج سال نگذشته بود.
افلاکي در کتاب مناقبالعارفين در حکايتي اشاره ميکند که کدورت فخر رازي با بهاءالدين ولداز سال 605 هجري آغاز شدومدت يک سال اين رنجيدگي ادامه يافت و چون امام فخر رازي در سال 606 هجري از شهر بلخ مهاجرت کرده است، بنابرايننميتوان خبردخالت فخررازي رادردشمني خوارزمشاه با بهاءالدين درست دانست. ظاهرا رنجش بهاءالدين ازخوارزمشاه تا بدان حدکه موجب مهاجرت وي از بلاد خوارزم و شهر بلخ شود مبتني بر حقايق تاريخي نيست.
تنها چيزي که موجب مهاجرت بهاءالدين ولدوبزرگاني مانند شيخ نجمالدين رازي به بيرون از بلاد خوارزمشاه شده است، اخباروحشت آثارقتلعامها و نهب و غارت و ترکتازي لشکريان مغول و تاتار در بلاد شرق و ماوراءالنهر بوده است، که مردم دورانديشي را چون بهاءالدين به ترک شهر و ديار خود واداشته است.
اين نظريه را اشعار سلطان ولد پسر جلالالدين در مثنوي ولدنامه تأييد ميکند. چنانکه گفته است:
کرد از بلخ عزم سوي حجاز زانکه شد کارگر در او آن راز
بود در رفتن و رسيد و خبر که از آن راز شد پديد اثر
کرد تاتار قصد آن اقلام منهزم گشت لشکر اسلام
بلخ را بستد و به رازي راز کشت از آن قوم بيحد و بسيار
شهرهاي بزرگ کرد خراب هست حق را هزار گونه عقاب
اين تنها دليلي متقن است که رفتن بهاءالدين از بلخ در پيش از 617 هجري که سال هجوم لشکريان مغول و چنگيز به بلخ است بوقوع پيوست و عزيمت او از آن شهر در حوالي همان سال بوده است.
جواني مولانا:
پس از مرگ بهاءالدين ولد، جلالالدين محمدکه درآن هنگام بيست و چهار سال داشت بنا به وصيت پدرش و يا به خواهش سلطان علاءالدين کيقباد بر جاي پدر بر مسند ارشاد بنشست و متصدي شغل فتوي و امور شريعت گرديد. يکسال بعدبرهانالدين محقق ترمذي که از مريدان پدرش بود به وي پيوست. جلالالدين دست ارادت به وي داد و اسرار تصوف وعرفان را ازاوفرا گرفت. سپس اشارت اوبه جانب شام وحلب عزيمت کردتا در علوم ظاهر ممارست نمايد. گويند که برهانالدين به حلب رفت وبه تعليم علوم ظاهر پرداخت و در مدرسه حلاويه مشغول تحصيل شد. در آن هنگام تدريس آن مدرسه بر عهده کمالالدين ابوالقاسم عمربن احمد معروف به ابنالعديم قرار داشت و چون کمالالدين از فقهاي مذهبي حنفي بودناچاربايستي مولانا درنزد او به تحصيل فقه آن مذهب مشغول شده باشد. پس از مدتي تحصيل در حلب مولانا سفردمشق کردواز چهار تا هفت سال در آن ناحيه اقامت داشت و به اندوختن علم ودانش مشغول بودوهمه علوماسلامي زمان خودرا فرا گرفت. مولانادرهمين شهربهخدمت شيخ محييالدين محمدبن علي معروف به ابنالعربي (560ـ638)که ازبزرگان صوفيه اسلام وصاحب کتاب معروف فصوصالحکم است رسيد. ظاهرا توقف مولانا در دمشق بيش از چار سال به طول نيانجاميده است، زيرا وي در هنگام مرگ برهانالدين محقق ترمذي که در سال 638 روي داده در حلب حضور داشته است.
مولانا پس از گذراندن مدتي درحلب وشام که گويامجموع آن به هفت سال نميرسد به اقامتگاه خود، قونيه رهسپار شد. چون بهشهرقيصريه رسيدصاحب شمسالدين اصفهانيميخواست که مولانارابه خانه خودبرداماسيد برهانالدين ترمذي که همراه او بود نپذيرفت و گفت سنت مولاي بزرگ آن بوده که در سفرهاي خود، در مدرسه منزل ميکرده است.
سيدبرهانالديندرقيصريه درگذشت وصاحب شمسالدين اصفهاني مولاناراازاين حادثه آگاه ساخت ووي به قيصريه رفت و کتب و مرده ريگ او را بر گرفت و بعضي را به يادگار به صاحب اصفهاني داد و به قونيه باز آمد.
پس ازمرگ سيدبرهانالدين مولانا بالاستقلال برمسندارشادو تدريس بنشست و از 638 تا 642 هجري که قريب پنج سال ميشود به سنت پدر و نياکان خود به تدريس علم فقه و علوم دين ميپرداخت.
اوضاع اجتماع و حکومت در دوره مولانا
مولانا در عصر سلطان محمد خوارزمشاه به دنيا آمد . خوارزمشاه در سال 3(-602ق) موطن جلال الدين را که در تصرف غوريان بود تسخير کرد .مولوي خود در اشعارش ،آنجا که کوشيده است شرح دهد که هجران چگونه او را غرقه در خون ساخته است ...به خونريزي جنگ ميان خوارزمشاهيان و غوريان اشاره مي کند. در آن هنگام که خداوندگار خاندان بهاء ولد هفت ساله شد (611-604) خراسان وماوراء النهر از بلخ تا سمرقند و از خوارزم تا نيشابور عرصه کروفر سلطان محمد خوارزم شاه بود .ايلک خان در ماوراءالنهر وشنسبيان در ولايت غور با اعتلاي او محکوم به انقراض شدند.اتابکان در عراق و فارس در مقابل قدرت وي سر تسليم فر.د آوردند .در قلمرو زبان فارسي که از کاشغر تا شيراز و از خوارزم تا همدان و ان سو تر امتداد داشت جز محروسه سلجوقيان روم تقريباً هيچ جا از نفوذ فزاينده او بر کنار نمانده بود . حتي خليفه بغداد الناصرين الله براي آنکه از تهديد وي در امان ماند ناچار شد دايم پنهان و آشکار بر ضد او به تجريک و توطئه بپردازد . توسعه روز افزون قلمرو او خشونت و استبدادش را همراه ترکان و خوارزميانش همه جا برد.
يک لشکر کشي او بر ضد خليفه تا همدان و حتي تا نواحي مجاور قلمرو بغداد پيش رفت فقط حوادث نا بيوسيده و حساب نشده اورا به عقب نشيني واداشت .لشکر کشي هاي ديگرش در ماوراء النهر وترکستان در اندک مدت تمام ماوراءالنهر وترکستان در اندک مدت تمام اوراءالنهر و ترکستان را تا آنجا که به سرزمين تاتار مي پيوست مقهور قدرت فزاينده او کرد .قدرت او در تمام اين ولايات مخرب ومخوف بود و ترکان فنقلي که خويشان مادرش بودند ستيزه خويي وبي رحمي و جنگاوري خود را پشتيبان آن کرده بودند .مادرش ترکان خاتون ،ملکه مخوف خوارزميان ،اين فرزند مستبد اما عشرتجوي ووحشي خوي خويش را همچون بازيچه يي در دست خود مي گردانيد .خاندان خوارزمشاه در طي چندين نسل فرمانروايي ،خوارزم و توابع را که از جانب سلجوقيان بزرگ به آنها واگذار شده بود به يک قدرت بزرگ تبديل کرده بود نياي قديم خاندان قطب الدين طشت دار سنجر که خوارزم را به عنوان اقطاع به دست آورده بود ،برده ايي ترک بود و در دستگاه سلجوقيان خدمات خود را از مراتب بسيار نازل آغاز کرده بود .در مدت چند نسل اجداد جنگجوي سلطان اقطاع کوچک اين نياي بي نام و نشان را توسعه تمام بخشيدند و قبل از سلطان محمد پدرش علاءالدين تکش قدرت پرورندگان خود ـسلجوقيان ـرا در خراسان و عراق پايان داده بود .خود شاه با پادشاه غور و پادشاه سمرقند جنگيده بود.حتي با قراختائيان که يک چند حامي و متحد خود وپدرش در مقابل غوريان بودند نيز کارش به جنگ کشيده بود.
تختگاه او محل نشو ونماي فرقه هاي گوناگون ومهد پيدايش مذاهب متنازع بود. معتزله که اهل تنزيه بودند در يک گوشه اين قلمرو وسيع با کراميه که اهل تجسيم بودند در گوشه ديگر ،دايم درگيري داشتند .صوفيه هم بازارشان گرم بود و از جمله در بين آنها پيروان شيخ کبري نفوذشان در بين عامه موجب توهم و نا خرسندي سلطان بود .اشعريان که به علت اشتغال به ريزه کاريهاي مباحث مربوط به الهيات کلام به عنوان فلاسفه خوانده مي شدند هم نزد معتزله و کراميه و هم نزد اکثريت اهل سنت که در اين نواحي غالباًحنفي مذهب بودند و همچنين نزد صوفيه نيز که طرح اين گونه مسائل را در مباحث الهي مايه بروز شک و گمراهي تلقي مي کردند مورد انتقاد شديد بودند .وعاظ صوفي و فقهاي حنفي که متکلمان اشعري و ائمه معتزلي را موجب انحراف و تشويش اذهان عام مي ديدند از علاقه اي که سلطان به چنين مباحثي نشان ميداد نا خرسند بودند و گه گاه به تصريح يا کنايه نا خرسندي خود را آشکار مي کردند.
دربار سلطان عرصه بازيهاي سياسي قدرتجويان لشکري از يک سو و صحنه رقابت ارباب مذاهب کلامي از سوي ديگر بود .در زمان نياکان او وجود اين منازعات بين روساي عوام در دسته بندي هاي سياسي هم تاثير گذاشته بود چنانکه خوارزمشاهان نخستين ظاهراً کوشيده بودند از طريق وصلت با خانواده هاي متنفذ مذهبي احساسات عوام را پشتيبان خود سازند ونسبت خويشي که بعدها بين خاندان بهاء ولد با سلاله خوارزمشاهيان ادعا شد ظاهراً از همين طريق بوجود آمده بود .با آنکه صحت اين ادعا هرگز ازلحاظ تاريخ مسلم نشد احتمال آنکه کثرت مريدان بهاءولد ؛موجب توهم سلطان و داعي الزام غير مستقيم او به ترک قلمرو سلطان شده باشد هست .
معهذا غير از سلطان تعدادي از فقها ئ قضات و حکام ولايات هم ؛ به سبب طعنهايي که بهاءولد در مجالس خويش در حق آنها اظهار مي کرد بدون شک در تهيه موجبات نارضايتي او از اقامت در قلمرو سلطان عامل موثر بود.
در قلمرو سلطان محمد خوارزمشاه که بلخ هم کوته زماني قبل از ولادت خداوندگار به آن پيوسته بود (603) تعداد واعظان بسيار بود .و بهاءولد از واعظاني بود که از ارتباط با حکام و فرمانروايان عصر ترفع مي ورزيد و حتي قرابت سببي را که بر موجب بعضي از روايات با خاندان سلطان داشت _اگر داشت-وسيله اي براي تقرب به سلطان نمي کرد .از سلطان به سبب گرايشهاي فلسفي وي ناخرسند بود .فلسفه بدان سبب که با چون و چرا سر وکار داشت با ايمان که تسليم و قبول را الزام مي کرد مغاير مي ديد .لشکر کشي سلطان بر ضد خليفه بغداد بي اعتنايي او در حق شيخ الشيوخ شهاب الدين عمر سهروردي که از جانب خليفه به سفارت نزد او آمده بود ؛ و اقدام او به قتل شيخ الشيوخ شهاب الدين عمر سهروردي که از جانب خليفه به سفارت نزد او آمده بود ؛ و اقدام او به قتل شيخ مجد الدين بغدادي صوفي محبوب خوارزم که حتي مادر سلطان را ناخرسند کرد ؛ در نظر وي انعکاس همين مشرب فلسفي و بي اعتقادي او در حق اهل زهد و طريقت بود . در آن زمان بلخ يکي از مراکز علمي اسلامي بود .اين شهر باستاني در دوره پيدايش تصوف شرق سهم مهمي را ايفا کرده ،موطن بسياري از علماي مسلمان در نخستين سده هاي هجري بوده است .ازآنجائيکه اين شهر پيش از اين مرکز آیین بودا بوده است احتمال دارد ساکنانش _یا جوش_واسطه انتقال پاره ای از عقاید بودایی که در افکار صوفیان اولیه منعکس است قرار گرفته باشد:مگر ابراهیم بن ادهم ((شاهزاده فقیر روحانی))از ساکنان پاکژاد بلخ نبوده که داستان تغییر کیش او در هیأت افسانه بودا نقل شده است ؟
فخر الدین رازی فیلسوف و مفسر قرآن که نزد محمد خوارزمشاه محبوبیتی عظیم داشت ،در دوران کودکی جلال الدین یکی از علمای عمده شهر بود.گفته می شد که او حکمران را علیه صوفیان تحریک کرد و سبب شد که مجد الدین عراقی عارف را در آمودریا (سبیحون)غرق کنند (616ق/1219م)بهاءالدین ولد نیز همان گونه که از نوشته هایش بر می آید ظاهراً با فخرالدین رازی مناسبات دوستانه نداشته است:این متکلم الهی پرهیزگار و عارف که (..از کثرت تجلیات جلالی ،مزاج مبارکش تند و باهیبت شده بود...)قلباً با فلسفه و نزدیکی معقولات با دین مخالف بود این نگرش را که پیش از این ،در یک سده قبل ،در اشعار سنایی آشکارگشته بود ، جلال الدین هم به ارث برد . دوستش شمس الدین رازی را ((کافر سرخ))می خواند ،این طرز فکر را قویتر ساخت .نیم سده بعد از مرگ رازی مولانا جلال الدین از سرودن این بیت پرهیز نکرد که:
اندر این بحث ار خرد ره بین بدی
فخر رازی راز دار دین بدی
به هر تقدیر تعریض و انتقاد بهاءولد در حق فخر رازی(تعرضهای گزنده وانتقادهای تندی که او در مجالس وعظ از فخررازی و حامیان تاجدار او می کرد البته خصومت انان را بر می انگیخت) و اصحاب وی شامل سرزنش سلطان در حمایت آنها نیز بود .از این رو مخالفان از ناخرسندیی که سلطان از وی داشت استفاده کردند و با انواع تحریک و ایذا ؛زندگی در بلخ ؛ در وخش ؛در سمرقند و تقریباً در سراسر قلمرو سلطان را برای وی دشوار کردند.بدین سان توقف او در قلمرو سلطان موجب خطر و خروج وی را از بلخ و خوارزم متضمن مصلحت ملک نشان دادنددر آن زمان تهدید مغولان در آسیای مرکزی احساس می شده است خوارزمشاه خود با کتن چند تاجر مغول مهلک ترین نقش را در داستان غم انگیزی که در خلال سالهای بعد ،به تمام خاور نزدیک .و دور کشیده شد ،بازی کرد .دلایل سفر بهاءالدین به سرزمینهای بیگانه هر چه بود او همراه مریدانش (که سپهسالار ،تعداد سان را 300نفر می گوید)در زمانی که مغولان شهر را غارت کردند ،از موطن خود بسیار فاصله گرفته بودند.بلخ در سال 617ق/1220م به ویرانه هایی بدل شد و هزاران نفر به قتل رسیدند .
برگرفته از: afghanyouth.blogfa.com سيد محمود لنگري
مدير وبلاگ: بريالي محمدي
Baryalai Mohammadi
Create Your Badge


حکایتی جالب و خواندنی در ازدواج
دو تا برادر بودند يکى تاجر، يکى مسگر. تاجر يک دختر داشت. مسگر يک پسر. دختر و پسر همديگر را دوست داشتند امّا مرد تاجر مخالف ازدواج آنها بود. مىگفت:”من تاجرم. دخترم را به پسر يک مسگر نمىدم.“
پسر وزير پادشاه آمد خواستگارى دختر. پسر عمو وقتى اين موضوع را شنيد آمد پيش دختر و گريهکنان گفت:”تو را دارند به پسر وزير مىدهند و سر من بىکلاه مىماند.“ دختر گفت:”گريه نکن. من از پسر وزير نوشتهاى مىگيرم که بتوانم شب عروسى بيايم پيش تو، شايد هم با هم فرار کرديم.“
بساط عقد را براى پسر وزير و دختر چيدند. وقتى مىخواستند از دختر بله بگيرند. دختر به پسر وزير گفت:”يک نوشته به من بده که شب اول عروسى خواسته مرا انجام دهي. وگرنه بله نمىگويم.“ پسر وزير نوشتهاى به دختر داد. دختر هم بله را گفت.

Create Your Badge


چارلی چاپلین میگوید آموخته ام که ...
بیایم برای یکبار هم که شده این جملاتو توی زندگیمون به کار ببریم و فقط نخونیم
اموخته ام که
با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.
آموخته ام ... که تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردي
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نبايد به هديه اي از طرف کودکي، نه گفت
آموخته ام ... که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم

Create Your Badge


آنچه که زنان هنگام ملاقات با مردان به آن توجه میکنند
وقتي مردي يك زن را مورد توجه قرار ميدهد، قوه تخيلـش بكار مي افتد. در اغلب موارد اينكه او چه چيـزي پوشـيـده است اهميت ندارد. براي مردان، قوه تــخيـل باعـث ايـجـاد پيش بيني ها و اميد به آشنايي ميگردد!
از طرف ديگر هنگامي كـه يـك زن مـردي را مـورد توجه قرار مــي دهــد، بــندرت در وحله اول تفكرات جنسي در مورد او بـه ذهـنـش خطور ميكند. بيـشتر احتمال دارد كه وي او را مورد توجه قرار دهد به اين دليـل كه شبـيه مردي است كه ميتواند از خود به لـحاظ جسماني، احساسي و مالي مراقبت نمايد و بـنــظر ميرسد كه ميتواند بر اغلب چالشها و سختي هاي زندگي فائق آيد.
متاسفــانـه بـرخـي از مــردان بسياري از ارزشـهـاي والاي انساني را ناديده گرفته و وقـتـي زنـي را مـورد تـوجـه قـرار مي دهند، دو فكر نكوهيده و ناپسند زير به سرعت از ذهنشان خطور مينمايد:
1- او بدون لباس چگونه بنظر خواهد رسيد؟
2- روابط جنسي او چگونه خواهد بود؟
هنگامي كـه زنـان مـردي را مورد توجه قرار مي دهند، معمولا سه فكر از ذهنشان عبور ميكند:
1- آيا شاغل است؟
2- آيا شغل خوبي دارد؟
3- آيا او ميتواند شغل خوبي را تـا مـدتي كـافي حفظ كند تا هر دو بتوانيم از مـنفعت آن بهرمند شويم؟

شايد اين دليل آن باشد كه چرا مردان احـساس ميكنند پذيرفته شدن آنها توسط يك زن منوط به گذراندن يك تست مشكل در مورد وضعيت جسماني و ماليشان است.
مردها نگاهي سر سري دارند، زن ها موشكافانه ميبينند
بـرخـلاف بـاور عـمومي، زنـها بـيشتر از مردان به مسائل ديداري اهميت مي دهند. آنـها تـمايل دارنـد آنچه را كه دوست دارند ببينند. اين ديدن لـزوما همـراه با خـيـره شـدن و زل زدن نيست و لزومي ندارد كه آن چيز كاملا واضح و آشكار باشد. يك نـگـاه گذرا كافيست كه تمام جزئيات در ذهن آنها ثبت گردد. مردان تحسين مي كنـنـد زنـان تـفتيش؛ يك زن ممكن است قبل از اينكه چشم در چشم يك مرد دوخته باشد و يـا ايـنـكه توجهش را به خود جلب نموده باشد، بخواهد تصميم به علاقمند شدن به آن مرد بگيرد.
مـردان پـستي بلندي ها و برجستگي ها را مورد توجه قرار مي دهـنـد، زنان ساخـتـار و بـنيان را. آنها به چشمها، دستها، دندانها، لبـخـند و كلاس مردان نـيـز توجه مي كـنـنـد. زنهايي كه بيشتر به خصوصيات وجودي مردان اهميت مي دهنـد، به مردان صادق، اهل گردش روي، قابل اعتماد و با استيل، زيرك، خوش مشرب و باكلاس توجه ميكنند.
چنين مرداني به عـنـوان افرادي دوست داشـتـني، مـهربان و علاقمـنـد بـه ديـگران درنظر گرفته مي شوند. آنها محدوده وسيعي از تماسها و بـرخـوردهاي شـخـصي را ايجاد و نگهداري ميكنند.
زن ها از چشمهايشان بـراي برقراري ارتبـاط با مـرد مورد علاقه خود استفاده ميكنند. از طرف ديگر مردها، از تماسهاي چشمي و ديداري در مورد زن مورد علاقه خود اجتناب مينمايند.
با اينكه زنها مي گويند كه دوست ندارند يك مرد به بدن آنها خيره شود، وقتي مـردي كه ممكن اسـت به او عـلاقمند باشند عميقا در چشمهايشان نگاه ميكند، بدون اينـكه ابراز كنند، احساس شعف و شادماني بسيار مي نمايند. مردي كه ميداند براي انتقال علاقه خود به همسر آينده اش چگونه بايد از چشمهايش استفاده كند موفقتر از مردي خواهد بـود كه از نگاه كردن مستقيم به چشمهاي زن مورد علاقه اش خودداري مي كند. تبادل تماسهاي چشمي مرحله آغازين ابراز علاقه محسوب ميگردد.
وقتي مردي يك زن را مورد توجه قرار ميدهد، قوه تخيلـش بكار مي افتد. در اغلب موارد اينكه او چه چيـزي پوشـيـده است اهميت ندارد. براي مردان، قوه تــخيـل باعـث ايـجـاد پيش بيني ها و اميد به آشنايي ميگردد!
از طرف ديگر هنگامي كـه يـك زن مـردي را مـورد توجه قرار مــي دهــد، بــندرت در وحله اول تفكرات جنسي در مورد او بـه ذهـنـش خطور ميكند. بيـشتر احتمال دارد كه وي او را مورد توجه قرار دهد به اين دليـل كه شبـيه مردي است كه ميتواند از خود به لـحاظ جسماني، احساسي و مالي مراقبت نمايد و بـنــظر ميرسد كه ميتواند بر اغلب چالشها و سختي هاي زندگي فائق آيد.
چگونه ميتوانيد او را علاقمند نگهداريد؟
راز چشم ها
موثرترين روش نگاه كردن به همسر آينده تان چيست؟ از او مي خواهيد برق دلربـايي را در چشمهاي شما ببيند؟ مستقيما در چشمهايش نگاه كرده، گويي كه مي خـواهيد او را هيپنوتيزم كنيد، لبخند بزنيد و با خود بينديشيد: " آنچه را كه ميبينم دوسـت دارم. " توجه داشته باشيد كه نگاه شما بايد عاري از شهوات نفساني باشد چراكه زنها خيلي راحت ميتوانند به اين موضوع پي ببرند و پيامدش كاملا مشخص است.
بكار بردن موثر و صحيح چـشمها در مـورد يك زن دو هدف را دنبال ميكند. اول اينكه شما علاقه خود نسبت به او را ابراز مي داريد. دوم اينكه ميتوانيد آنچكه او از طريق تماسهاي چشمي سعي در بيانش دارد را تشخيص داده و حدس بزنيد. روي بـرگـردانـدن از يك زن بعد از اينكه با او تماس چشمي برقرار نموديد، بيانگر ضعف و سستي مي باشد. وقتي براي اولين بار با زن مورد علاقه خود تماس چشمي برقرار كرديد، اجازه دهيـد كـه او اين تماس را قطع كند. ممكن است احساس ناراحتي كنـيد، امـا امـتـحان كـنـيـد؛ اين روش جواب ميدهد!
اغلب زنها مي توانند بگويـند كه آيا يـك مـرد چشم هاي خـائن، چشم هاي دروغگو، چشم هاي متقلب، چشم هـاي مـتــاهل، چشمهاي منحرف و چشمهاي صادق دارد يا خير.
چنانچه مردي از چشمهايش به صـورتي نادرست استفـاده كند، مـمـكن اسـت شـانس موفقيت در برگزيدن همسر مورد علاقه اش را از دست بدهد. زنها قوه درك بالايي دارند. آنها مي تـوانند از نگاه يك مرد احساس كنند كه آيا او صادق و قابل اعتماد است يا خيـر.

اگر مردي از بـرقراي تـمـاس چشمـي بـا زن مـورد عـلاقـه اش خـودداري كـنـد، پـيـغـامـي ميفرستد مبني بر نداشتن تجربه كافي درمورد زنها،خجالتي بودن و عدم اعتماد بنفس و اگر خيلي شديد به وي خيره شود، باعث ناراحتي او خواهد شد. مـردانـي كـه تـجـربـه زيادي در مورد زن ها ندارند بصورت شهواني و نادرست به آنها نگاه ميكنند. مرداني كـه نگاهي مطمئن حاوي پيغام " ميتوانم ترا داشته باشم!" ، بـه همسر آينده اشان دارند، او را مجذوب خودشان ميكنند.
بغير از اينكه زن هـا دستان يـك مـرد را براي اينكه ببيند آيا حلقه ازدواج دارد يا خير، نگاه ميـكنند، يك دليل ديگر را نيز دنبال ميكنند. اگر انگشت انگشتر يك مرد از انگشت سبابه او بلندتر باشد، مفهومش اين است كه سطح تستوسترون ( تستوسترون هورموني در بدن است كه براي تحركات جنسي، تنظيم مقدار چربي، نگهداري عضلات، تعديل قند و فشار خون و جلوگيري از افسردگي مورد نياز است ) بـالايي دارد. اگـر انـگشـت انـگشتر كوتاه تر از انگشت سبابه باشد، مقدار تستوسترون كمتر از ميزان متوسط آن است.

مـردها به سادگي و به اندازه زنها لبخند نمي زنـنـد. اگـر يـك زن خـوشـحـال بـاشـد و يـا احساسات مسرت بخشي را تجربه كند، لبخند ميزنـد. در ميـهمـاني هاي فاميلي خود اگر دقت كنيد كمتر مردي را ميـبينيد كه لبخند بر چهره اش باشد. اغلب آنها طوري بنظر ميرسند كه گويي از حضورشان در ميهماني خوشنود نيستند.
افراديكه داراي چهره اي مـعمولي هستـند و لبخند ميزنند اغلب جذاب تر از مردان خوش قيافه و زنـان زيـبـايي هستند كه لبخند نميزنند.
لبخند يك مرد نشان دهنده دلربايي، خوش بيني، مهربـانـي و با احـسـاسي او اسـت و بيانگر آن است كه آنچه را كه مي بينـد دوسـت دارد و از هـمه مـهمتر شخصي است كه مي توان با او ارتباط برقرار نمود. هنگاميكه ما لبخند ميزنيم عضـلات صـورتمان سيستم عصبي را براي توليد هورمون خاصي بنام "مورفين مغزي" تحريك ميـنمايد. ايـن هورمون در ما احساسي دلپذير و آرامش بخش ايجاد ميكند. ترشح آن يك اثر بي حـسي نـيز به دنبال خواهد داشت.
اكنون وقت آن رسيده كه بيشتر از يك مرد معمولي باشيد.
نقطه نـظر زنها اغلب مردان افرادي معمولي مي باشند امـا برخي از مردان از لحاظه درجه و رتبه ارجحـيـت دارنـد. زنان كلاس يك مرد را چگونه تعريف ميكنند؟ كلاس مانـنـد يك رنگين كمان است. زنها نمي دانند كه كلاس را چـطـور بـايـد تـعـريف كنند، اما وقتي آنرا مي بـيـنـنـد مـتـوجه اش ميـگردند. يـك تـجـلي خاص بهمراه هر مرد با كلاس وجـود دارد. او طوري رفتار مي نمايد كه توجه هر زني را به خـود معطوف ميكند.
يـك مرد با كلاس هر چيزي را با استيل انجام مي دهـد. در عين حال متظاهر و خودنما نمي باشد. او مجبـور نيـست كلاسش را به رخ ديگران بكشد. او به همان اندازه اي كـه بـه خـودش عـلاقه دارد، بـه ديـگران نيز علاقمنـد اسـت. او ميتواند متواضع و فروتن باشد. از همه مهمتر او با همه زنها با احترام و عزت رفتار ميكند.
يك مرد بـعـد از مـلاقات بـا همسر آينده خـود در يـك مـيهماني چهار چيز را بخاطر خواهد سپرد:
1- آيا در برخورد با او عشوه زيادي از خود نشان داد؟
2- آيا او را بوسيد؟
3- آيا به او شماره تلفن داد؟
4- آيا شبي كه او را ملاقات كرد با او صحبتهاي عاشقانه رد و بدل نمود؟
يك زن نـيز بعد از اين كه همسر آينده اش را ملاقات نمود همين مسائل را به ياد خواهد سپرد. اگر چه زنها موارد زير را نيز در مورد شوهرشان به ياد خواهند داشت:
1- چگونگي برقراري ارتباط اوليه توسط او
2- لباس او
3- ادوكولون او
4- نوشيدني و غذايي كه براي خوردن انتخاب كرد
5- آيا مرد با ادب و با تربيتي بود؟
6- آيا با مردها و زنهاي ديگر برخوردي داشت؟ و اگر داشت چگونه
7- آيا او را خنداند؟
قيافه زيبا همه چيز نيست
اين باور كه زنها فقط به مردهاي خوش تيپ و خوش اندام توجه ميكنند افسانه اي بيش نيست. مرداني كه خود را براي تحت تاثير گذاشتن ديگران آماده ميـكنند، مـهربان و اهل گردش هستند و خوش مشربي خويش را به نمايش مي گذارند، كـسـاني هــستند كه براي زنان ديگر جنبه رقابتي پيدا مي كنند. وقـتـي در مورد آن فـكر كـنيد، بـه بـسياري از مسائل پي خواهيد برد.
از آنجايي كه لباسـها معمولا 95 درصد از بدن يك مرد را ميپوشانند، منطقي است كه از زنها انتظار داشــته باشيد كه به آنچه كه بر تن داريد توجه كنند. همچنين مرداني كه با مـردان و زنـان ديگر معاشرت مي كـنـند، نـا اميد و افسرده بـه نـظـر نـمي رسنـد. زن ها احساسات خود را دنبال كرده و به آنها پاسخ ميدهند. خنده برانگيزنده احساس مسرت است، و زنها عاشق خنديدن مي باشند. اين نكته را هنگاميكه به دنبال همسري براي خود ميگرديد به ذهن بسپاريد.
www.Mardoman.com
منبع: پارسي طب
Baryalai Mohammadi
Create Your Badge


خانم ها نیازمند چه جملاتی هستند!
اگر می خواهید همسرتان از این که دوستش دارید مطمئن شود چاره ای جز گفتن این حرف ندارید اما مهم تر از گفتن این حرف ها عملکرد شماست. زن ها دوست دارند عشق تان را با کارهای تان نشان دهید. دادن یک شاخه گل، یک هدیه بی مناسبت، پیامک های احوالپرسی طول روز و خیلی کارهای ساده دیگر می تواند تاثیر خاصی روی رابطه شما بگذارد و این زندگی را در چشم همسرتان افتخار آمیزتر کند.
آقایان محترم شاید ندانید که یک جمله ساده چقدر می تواند روی زندگی مشترک تان تاثیر بگذارد و اعتماد همسرتان به شما و زندگی مشترک تان را بیشتر کند. اگر از آن دسته مردهایی هستید که فکر می کنند، جملات اهمیتی ندارد و تنها چیزی که مهم است درون شماست، کاملا در اشتباهید. باید باور کنید که دنیای ذهنی زنان و مردان تفاوت زیادی دارد و اگر می خواهید همسرتان را خوشحال کنید باید به دنیایش وارد شوید و او را به شیوه خودش آرام و شاد کنید.
تا زمانی که با این احساسات درونی تان جمله ای نسازید و همسرتان را از آنها با خبر نکنید، هیچ اتفاق خوبی در زندگی مشترک تان نخواهد افتاد. اگر هم از اهمیت این جملات باخبرید اما نمی دانید چه بگویید و از کجا شروع کنید، بهتر است از این توصیه ها کمک بگیرید و با دنیای زنان آشناتر شوید.
چقدر زیبایی
زن ها دوست دارند ظاهرشان را ستایش کنید و گاهی به آنها بگویید که چه چهره زیبایی دارند. حتی اگر همسر شما واقعا به این زیبایی نباشد از اینکه گمان کند در نظر شما این طور به نظر می رسد، احساس غرور خواهد کرد.
البته بی گدار به آب نزنید و بدون آنکه برای حرف تان دلیلی داشته باشید او را ستایش نکنید. چون درست در زمانی که به همسرتان می گویید، چقدر زیبا هستی... او دلیل شما را خواهد پرسید و خواهد گفت از چه نظر؟ پس سعی کنید برای این ادعای تان جزئیاتی را هم مطرح کنید و به این فکر کنید، چه چیز در او زیباتر است و بعد سراغ تعریف کردن بروید.
تو خیلی خاصی
این که همسر شما بشنود که او فردی بی همتاست و هیچ زن دیگری نمی توانسته شما را به این اندازه خوشبخت کند، یک حس فوق العاده به او می دهد. زن ها دوست دارند، بدانند که با تمامی گزینه های دیگری که شاید همسرشان به آنها برای ازدواج درنظر داشته فرق می کنند و آنها ویژگی هایی دارند که از نظر شوهرشان در هیچ کدام از زن های دور بر هم وجود ندارد.
شما باید این خاص بودن را به او گوشزد کنید و بگویید که کدام یک از ویژگی های همسرتان بیش از دیگر ویژگی ها، شما را تحت تاثیر قرار داده. این موضوع نه تنها حس خوب مورد توجه قرار گرفتن و قدردانی شما را به او می دهد بلکه باعث می شود که او تمرکز بیشتری روی ویژگی های مثبتش داشته باشد و برای پررنگ کردن شان تلاش کند. زن ها دوست دارند از شوهرشان بشنوند که پر از صفات مثبت هستند و این که همسرشان به دلیل همین صفات به آن ها افتخار می کند.
با تو بودن بی نظیر است
زن ها دوست دارند، همسرشان به رابطه ای که دارد افتخار کند و به دلیل آرامشی که در این رابطه دارد هم از آن ها قدردانی کند. این قدردانی ممکن است به شکل های مختلفی صورت بگیرد. مثلا وقتی مردی زودتر از سر کار می آید و به همسرش می گوید، دوست داشتم امروز بیشتر کنار تو باشم یا این که دوست دارم وقتم را بیشتر با تو بگذرانم و باقی مانده کارهایم را هم کنار تو انجام دهم می تواند یک حس فوق العاده را در زنان ایجاد کند.
با شنیدن این قدردانی ها زن برای بیشتر درک کردن همسرش تلاش خواهد کرد و برای این که همسرش در ساعات بیشتری که در خانه است آرامش داشته باشد و این اتفاق را تکرار کند، مصمم تر خواهد شد. آن ها از این تصور که مردشان دوست دارد ساعتی از روز را تنها کنار او و تنها برای استفاده از وقت ۲نفره شان مشخص می کند بیش از هر چیزی خوشحال می شوند.
دوستت دارم
اگر می خواهید همسرتان از این که دوستش دارید مطمئن شود چاره ای جز گفتن این حرف ندارید اما مهم تر از گفتن این حرف ها عملکرد شماست. زن ها دوست دارند عشق تان را با کارهای تان نشان دهید. دادن یک شاخه گل، یک هدیه بی مناسبت، پیامک های احوالپرسی طول روز و خیلی کارهای ساده دیگر می تواند تاثیر خاصی روی رابطه شما بگذارد و این زندگی را در چشم همسرتان افتخار آمیزتر کند.
اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود، شما باید مراقب تمام حرف هایی که میان تان رد و بدل می شود باشید و فکر نکنید کلمات تاثیر چندانی ندارند. مهم تر از همه این که باید مراقب قول هایی که به همسرتان می دهید باشید. گرچه پاسخ مثبت شما به خواسته های همسرتان می تواند او را خوشحال کند اما عمل نکردن به وعده های کوچک و بزرگ تان مشکل را چند برابر خواهد کرد و تاثیری منفی روی نگاه همسرتان به شما و رابطه خواهد گذاشت.
متاسفم
برای زن ها مهم ترین اتفاقی که می تواند بعد از یک دعوا یا دلخوری پیش بیاید، شنیدن عذرخواهی مردشان است. آن ها دوست دارند تاسف واقعی شما را ببینند و بعد از این دلخوری ها مورد دلجویی قرار گیرند. غرورتان را کنار بگذارید و اگر اشتباه کرده اید قبل از توضیح دادن دلایل تان از او عذر خواهی کنید.
اینکه شما بدون گفتن این که پشیمانید شروع به توضیح دادن و دلیل تراشی کنید می تواند ناراحت کننده ترین واکنش بعد از دعوا برای یک زن باشد. پس اگر نمی خواهید اوضاع را از این که هست خراب تر کنید با یک جمله ای که از ته دل می گویید همه چیز را رو به راه کنید؛ بگویید: ببخشید و متاسفم!
همه چیز را درست می کنم
حتی اگر یک سوپرمن نباشید باید بتوانید به همسرتان اطمینان دهید که همه چیز تحت کنترل است و تا زمانی که در کنارش هستید نمی گذارید زندگی تان را چیزی تهدید کند. گرچه شما با رفتارهای تان باید این اطمینان را در او ایجاد کنید اما در لحظاتی که او از ته دل غمگین است و احساس اضطراب می کند باید این جمله جادویی را به کار ببرید و به او آرامش دهید.
اگر فکر می کنید فراهم کردن امکانات زندگی برای شاد کردن همسرتان کافی است اشتباه می کنید. ایجاد احساس آرامش و اطمینان و گاهی بیان کردن این جملات او را بسیار آرام تر و اعتمادش به زندگی مشترک تان را هم بیشتر خواهد کرد.
بیا صحبت کنیم
اگر همسرتان مدتی است که ناراحت یا پریشان است اما توضیحی در این مورد به شما نمی دهد، باید خودتان پیش قدم شوید. شاید او مشکل بزرگی دارد که گفتنش برایش آسان نیست و شاید هم منتظر جرقه ای از طرف شماست. یادتان نرود که هیچ ناراحتی بی دلیل نیست و این که شما از کنار این پریشانی ها بگذرید و آن ها را جدی نگیرید، می تواند همسرتان را ناراحت تر از آنچه هست کند و حتی گاهی زندگی مشترک تان را هم زیر سوال ببرد.
پس بعد از هر دلخوری که بین تان پیش می آید یا حتی زمانی که می بینید رفتار همسرتان تغییر کرده اما دلیلش را نمی دانید، به او پیشنهاد گفت وگو دهید و حتی اگر از این گفت وگو طفره رفت برایش توضیح دهید که شنیدن حرف ها و احساساتش چقدر برای شما اهمیت دارد و چقدر برای بهتر کردن زندگی مشترک تان اشتیاق دارید.
به نقل از عصر ایران
منبع: پارسي طب
Baryalai Mohammadi
Create Your Badge


سوال و جواب مرد اعرابی از رسول الله (ص)
عرض کردم میخواهم داناترین مردم باشم؟
حضرت فرمود از خدا بترس
عرض کردم میخواهم از خاصان درگاه خدا باشم؟
حضرت فرمود شب و روز قرآن بخوان
عرض کردم میخواهم همیشه دل من روشن باشد؟
حضرت فرمود که یاد مرگ را فراموش مکن
عرض کردم میخواهم همیشه در رحمت حق باشم؟
حضرت فرمود با خلق خدا نیکی کن
عرض کردم میخواهم از دشمن به من آفتی نرسد؟
حضرت فرمود همیشه توکل بخدا کن
عرض کردم میخواهم در چشم مردم خوار نباشم؟
حضرت فرمود پرهیزکار باش
عرض کردم میخواهم عمر من طولانی باشد؟
حضرت فرمود صله رحم کن
عرض کرد میخواهم روزی من وسیع گردد؟
حضرت فرمود همیشه با وضو باش
عرض کردم میخواهم به آتش دوزخ نسوزم؟
حضرت فرمود چشم و زبان خودرا ببند
عرض کردم میخواهم بدانم گناه به چه چیز ریخته می شود؟
حضرت فرمود تضرع و توبه به حال بیچارگی
عرض کردم میخواهم سنگین ترین مردم باشم؟
حضرت فرمود از کسی چیزی مخواه
عرض کردم میخواهم پرده عصمتم دریده نشود؟
حضرت فرمود پرده ی عصمت کسی را مدر
عرض کردم میخواهم که گورم تنگ نباشد؟
حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی تبارک
عرض کردم میخواهم مال من بسیار شود؟
حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی واقعه هر شب
عرض کردم میخواهم فردای قیامت ایمن باشم؟
حضرت فرمود میان شام و خفتن به ذکر خدا مشغول باش
عرض کردم میخواهم خدای تعالی را در نماز حضور یابم؟
حضرت فرمود در وقت وضو گرفتن بسیار دقت کن
عرض کردم میخواهم از خاصان باشم؟
حضرت فرمود در کارها راستی و درستی پیشه کن
عرض کردم میخواهم برای من عذاب قبر نباشد؟
حضرت فرمود جامه ی خود را پاک نگهدار
عرض کردم میخواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد؟
حضرت فرمود با پدر و مادرت به نیکی رفتار کن
منبع: Aryanacity.blogfa.com
Baryalai Mohammadi
Create Your Badge


.: Weblog Themes By Pichak :.